من از 3 سالگی تا 6 سالگی توی پرورشگاه بزرگ شدم.ولی هیشکی منو نمیخواست.چون من یه گرگم!
مدیر پرورشگاه(ویدیا):الکساااا؟؟
من:بله خاله ویدیا؟؟(یعنی چی شده؟؟)
ویدیا:یه خانواده میخوان تورو به سر پرستی قبول کنن!!!
من:از من خوششون میاد؟؟
ویدیا:نمیدونم.....رسیدیم.
قلبم داره تاپ تاپ میزنه...
ویدیا:آروم باش...چیزی نیس....
من:باشه
یه نفس عمیق کشیدمو با خاله ویدیا رفتم داخل
ویدیا:خانم آنا،آقای ویلیام.الکسا رو آوردم.
آنا:ویلیام!ببریمش خونه؟؟
ویلیام:باشه
همه کارا انجام شد و من با دوستام خدافظی کردم و رفتم...
3 تا نظرم بدی کافیه
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.